کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
ای جوان، دنبال کاری؟ بی خیال گر کماکان فکریاری، بی خیال
گر که پیکانت ملولت کرده است فکر کن داری فراری،بی خیال
کار فرمایت حقوق قبل را می دهد سال جاری، بی خیال
رنگ زد گر آدمی گنجشک را تو بخر جای قناری، بی خیال
گر نداری جان من! چون عده ای دکترای افتخاری ، بی خیال
گر برای قسط وام مسکنت روز وشب زیر فشاری، بی خیال
گر کسی گوید که "تو دیوانه ای" در جوابش گو که:"آری"، بی خیال
ای جوان، چون شاعر این شعر اگر جیب پر پول نداری، بی خیال
شاعر: امیر حسین خوش حال برچسبها: معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد،
سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید
و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه...
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...
اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره
که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد.
برچسبها: |
|